نمیخوام نژاد پرست باشم ها. ولی یه قوم عزیزی تو کشورمون داریم، که بسیااار فعال. بسیااااار هنرمند. بسیااااار تمیز و غیره ان. بعد مثلا خونشونو تو دو روز دست تنها رنگ میکنن. بعد به من کرمونی خسته گیر میدن چرا اونهمه فعال و هنرمند و غیره نیستم. اینکه میگم قوم برا اینه که خودش تنها نیست. یکی دیگم که همشهریشه دقیقا همینه. اقا ولم کنین، بذارین دیوارای خونم عادی و ده ساله باشه رنگشون. بذارین تو فریزم صد جور ترشی و مربای خونگی نباشه.
باید اعتراف کنم که قهوه با کارامل رو دوست دارم :)) میگفت اینایی میگن قهوه تلخ میخورن خیلی تو فاز "اره من خیلی قوی ام و قهوه شیرین واسه ضعفاست و اینان." کلا دارم به رویاهای نوجوونیم بها میدم و خیلی بیشتر از قبل ساپورت میشم بابتش، ممنونم.
باباخان تعریف میکردن که: صبح زود ها تا دانشگاه رو می‌دویدم، وارد حیاط دانشگاه که میشدم افتاب بیرون اومده بود و میخورد تو چشمم. جزوه یا کتابی که دستم بود رو میگرفتم بالا و سایه صورتم می‌کردم. بعد هم تا ساختمان میدویدم. بعد از چهل و چند سال به دلیل کاری گذرم باز به صنعتی شریف افتاد. وارد حیاط که شدم اول دست راستم رفت بالا کنار صورتم، بعد فکر کردم که چرا دستم اینجاست؟

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزشگاه اشپزی غزلیات بنفشه انصاری میم شاپ گروه دوپامین آشپزباشی دانش کمپ - محل یادگیری آسان تکنولوژی www.sarmasaan.com فروشگاه سیبزمینی